-
من و سهراب را کجا می برید...؟
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 22:37
هایکو: و خواهرم می خواند دیوار حمال و من.....؟ من هیچ...من نگاه....! ای وای خواهرم ! ای وای خواهرم ! و خواهرم می خواند دیوار حمال دیواریست که در سیاهی شب یک تنه بار ساختمان را به دوش می کشد...! و من هماره می پنداشتم دیوار حمال دیواریست که خیلی بی شعور باشد ! چه در سیاهی شب چه در سپیدی روز خواهرم ببخش مرا ... خواهرم...
-
اسکروچ عاشق
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 17:33
راستش چند شب پیش ها خواب بابا طاهر عریان را می دیدم ( اگه دوست دارید می تونید بین طاهر و عریان کسره بذارید اگرم خواستید ویرگول در هر صورت به حال من فرقی نداره چون هم در اصل منکرحاصله از جانب بابا طاهر تفاوتی حاصل نمی شه {مردک بیییییب ور داشته یه بابا گذاشته قبل اسمش یعنی که من آدم زن و بچه داری هستم یکی نیست بهش بگه...
-
من نامه!!
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 19:24
از اونجایی که ما خیلی انسان فرهیخته ای هستیم واز اونجا تر که بعد از مرگ انسانهای فرهیخته دوستان زحمت می کشن زندگی نامه هایی بعضآ در ژانر علمی تخیلی در وصف عزیز از دست رفته می نویسن ما گفتیم خودمون بنویسیم که کسی را هم به زحمت نندازیم. فصل اول : کودکی ما در ظهر یک روز پاییزی که متاسفانه هیچ تفاوتی با سایر ظهر های...
-
دلتنگی
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 19:11
یه روز به دلش نگا کرد دید دلش یه کم اصالت می خواد یه کم هویت فکر کرد شاید چیزایی را که می خواد بتونه تو آلبومش پیدا کنه با خودش گفت آلبوم قدیمی من وبعد به خودش خندید چون آلبومش تنها چیزی که نداشت قدمت بود اولین عکس برای جشن الفباش بود کنار دوستش وایساده بود و آنچنان پیروزمندانه و بدون توجه به غیبت چند تا از دندوناش...
-
آن که شریف تر است
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 19:41
چند شب بود عجیب ویرم گرفته بود یه جوری موبایل برادرم را کش برم که عکس دوستش و البته عروس آیندمون را ببینم تا اینکه یه شب تمام جرات و جسارتم را جمع کردم و نصفه شبی رفتم تو اتاقش هزار بار نقشه را مرور کردم همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود اگه خدایی نکرده بیدار می شد و می پرسید داری تو اتاق من چیکار میکنی اونم اینوقت...
-
جهنم زمینی
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 16:33
اینجا همه فقط بر سر جنازه ی غرور ملی ما نماز می خوانند یه روز یکی از فرشته ها به خدا گفت: خدایا این جهنمی که انقدر بنده هات را ازش می ترسونی کجاس ؟چه شکلیه ...؟چرا در هاش را باز نمی کنی تا ما ببینیم توش چه خبره....؟؟ خداوند پاسخ داد: بچه جای اینکه انقد حرف بزنی بپر برو اون نقشه را بیار تا بهت بگم جهنم دقیقآ چه جور...
-
لعنتی های بی آبرو
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 11:32
امتحان شیمی را هم پیچوندم با ریاضی ۱ میکنه به عبارتی ۶ واحد..... لعنت به این امتحانا ... لعنت به تمام رشته های مهندسی.... لعنت به کسی که افسار زندگیش دست مردم باشه.... لعنت به کسی که وقتی افسار را میدن بهش سر خر را کج کنه و بندازش تو این دانشگاه های خراب شده.....
-
از پسرفردوس تا پسرخیابان...
شنبه 25 دیماه سال 1389 16:32
حرف تازه ای نداشتم فقط خواستم بگم چقد بده که هیچ خبری از فردوسی پور نیست.... چقد بده که خیابانی رفته قطر تا بازی های ایران را گزارش کنه( من شخصآ گزارش کردن سرهنگ علیفر یا حتی اون پیمان یوسفی که موقع فوتبال گزارش کردن احساس می کنه داره شاهنامه خونی می کنه با اون کلمه های قلمبه سلنبش را ترجیح میدم به یه خیابانی رو مخ )...
-
ما آدمهای عادی بدبخت
جمعه 24 دیماه سال 1389 03:51
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای حالم بهم خورد از این همه خودشیفتگی از این همه احساس متفاوت بودن حس گیر کردن بین یه مشت آدم احمق عقب مونده.... باشه بابا شماها خوب شماها فرشته شماها تک خاص فهمیده... ماها یه مشت ابله یه مشت بی شعور یه مشت آدم عادی بدبخت که غرق شدیم تو این روزمرگی لعنتی وهزار چیز دیگه.......
-
مرگ تدریجی یک عرق ملی
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:34
انا لله و انا الیه راجعون بدین وسیله به اطلاع تمام دوستان آشنایان و بستگان سببی و نسبی می رساند که عرق ملی من پس از تحمل بیماری و رنج فراوان در گذشت ..... ـ) عرق ملی من رفته بود جنگل های گلستان را ببینه که جنگل آتیش گرفت . بیچاره خیلی صبر کرد بلکه یکی بیاد آتیش را خاموش کنه ولی هیچ خبری نبود. بعد یاد یه آگهی آب معدنی...
-
زن یا بیل مسئله این نیست بلکه کلآ قضیه یه چیز دیگه است
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 14:34
به قندیل گفتن با زنبیل جمله بساز . گفت : زن بیل را در سر شوهرش کوباند. گفتن حالا چه ربطی داشت؟ گفت: ربطش اینه که زن را اگه با بیل هم قاطی کنی یه چیز مفید ازش در میاد ولی این مردارو با بیل که هیچی اگه با خود تراختور هم قاطی کنی قدرتی خدا بازم هیچی ازشون درنمیاد
-
چگونه می توان مینی مال را به سخره گرفت
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 15:29
*)مینی مال به داستانی گفته می شود که معمولآ راوی در آن موجود غیر جاندار میباشد دونه های برف که می نشست روی تنم تا ته قلبم می لرزید... آخرین باری که یه نفر از ته دل به این روزگار لعنت فرستاد و پاش را محکم کوبید به شکمم یادم نمیاد حتی یادم نیست این بار به خاطر کدوم نامردی روزگار جفاکار لگد خوردم از یه بیچاره تر از...
-
نسل مخلوط کن
شنبه 11 دیماه سال 1389 13:54
حتمآ شما هم تا حالا این نظریه ی داروین یا حالا شایدم یه بابای دیگر را شنیدید که میگه ما آدما از نسل میمونها هستیم بنده همین جا و به قول یکی از مجریان نه چندان مطرح تلویزیون به ضرس قاطع اعلام می کنم این نظریه حرف مفتی بیش نمی باشد یعنی شاید در مورد تمام انواع بشر صحت داشته باشد اما احتمالآ این جناب داروین الدوله تا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دیماه سال 1389 19:27
بله پیرو محبوبیت بی حد و حصر ایجادشده توسط این وبلاگ در بین اقشار مختلف جامعه و ومخصوصآ جامعه ی مهندسین جوان کشورتقاضاهای زیادی مبنی بر بیشتر شدن وقت برنامه مطرح شده که متاسفانه باید بگوییم وقت همایونی فعلآ تا خرخره پر است و خلاصه که عمرآ... اما دوستان عمدتآ می پرسند که یا شیخ: این اصطلاح پرمغز و پر مایه ی حلزون...
-
روز شانس
جمعه 3 دیماه سال 1389 18:18
به ساعتم نگاه کردم . اه لعنت به این شانس بازم نیم ساعت تاخیر...... تو کلاس جای سوزن انداختن هم نبود.دریغ از یه صندلی خالی چشمم افتاد به یه صندلی که روش پر از کیف و کاپشن بود -)ببخشید آقا میشه وسایلتون را بردارید...االبته فکر نکنم همش مال شما باشه آقایون لطفآ همگی وسایلتون را بردارید یک عدد نمکدان: ای بابا بردارید...
-
سرگیجه اثرقندیل هیچکاک
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 20:44
این ادما هستن که همش برا همه چی می جنگن برام خیلی عجیبن مخصوصا وقتی یادم میاد توی همین ایران خودمون دارن زندگی می کنن . نمی دونم چطور به فردای خودشون مطمئن هستن و ایا اساسآ چیزی که بهش یک درصد هم اطمینان نداریم ارزش جنگیدن را داره؟ توی این زندگی که ما توش نقطه ی تسلیمیم واقعا مشغول چه کاری هستیم ؟ ایا کسی را با ما...