این یه داستانه
داستان یه ابر
ابری که بوده
بی بار و بی برف
نه بارون داره
نه حتی یه تف
ابر ما بوده
پف پف پف پف پف
رفیقاش رفتن
تنها مونده اون
آگهی داده
"میشی با من دوست؟"
ابرک قصه
فکر میکرد دریاست
تو نگو که اون
پشمکی نازاست ☆
ای ابر کم پشت ☆☆
رعد و برقت کو؟
رعدتو دیدیم
نورت اما کو؟
من خودم دیدم
عابری تف کرد
از جای تفش
درختی سر زد☆☆☆
افسوس اما تو
طفل بیچاره
بارون نداری
جایی بباره
مثل یک سایه
رد شدی رفتی
نه کسی دیدت
نه کسی شدی
حیف رویاهات
ابر رویا باف
ابرک کوچک
خواب دریا داشت.
ابرک کوچک
خواب دریا داشت
ابرک کوچک
خواب دریا ...
پایان.
☆ (پشمکی که توانایی زایش ندارد)
☆☆ (کنایه از تنک و یکی در میان بودن لایه های میانی ابر)
☆☆☆ (چرت گفتم همچین چیزی ندیدم اصن)
☆☆☆☆اگه شماره اونجایی که جایزه نوبل میدن رو دارید بدید لطفا ،تماس بگیرم در اسرع وقت نوبل ادبیات رو برام ارسال کنن زودتر:))
☆☆☆☆☆ من در زندگیم ابر بی بارون بودم ، شما در زندگیتون ابر بی بارون نباشید.
دیگه واقعا پایان.
من آدم مضخرفی هستم.البته الانا بهتر شدم ولی قبلا اگه یه لیست از ده تا آدم نچسب و مضخرف کره زمین و حومه منتشر میکردن من قطعا با شایستگی روی سکو می ایستادم.
توی مغزم یه فهرست بود از بچه هایی که درسشون خوب بود ، ترو تمیز بودن و لیاقت دوستی با من و داشتن و یه فهرستم بود از دخترای خنگ،چرکولک و کج و کوله ای که به هیییچ عنوان شایستگی معاشرت با بنده دوشس ولایات متحده روستای پدری ، صادره و ساکن تهران رو نداشتن و اگه سالی به ماهی یه بار جواب سلامشون رو میدادم نشان از تواضع و بزرگ منشی من و سعادتی برای فرد سلام دهنده بود.
البته اینا همه تو مغز من بود وگرنه که لابد از دید اونا ام من یه چپ و خله از دماغ فیل افتاده بودم که توهم هوش و ذکاوت و همه چیز دونی داشت.و با توجه به اینکه من آخر داستانو میدونم باید بگم صد در صد حق با اونا بود.
حالا بعد این همه سال ،بعد عمری که حتی نمیدونم چطور تلفش کردم اون چرکولکا رو میبینم که رفتن بالای قله ها و لبخند پیروزی میزنن
رییس دپارتمان فلان شدن
آرتیست شدن
خانوم دکتر شدن
استاد دانشگاه شدن
مهاجرت کردن
مستقل شدن
من؟
من هیچی نشدم.
من غرق شدم تو سرابی که خودم ساخته بودمش.من از ترس باختن تو هیچ جنگی شرکت نکردم.از ترس اینکه نکنه بخورم زمین و بقیه ببینن هرگز ندویدم.من کپک زدم .من جلبک شدم کف دریا و فقط رقصیدن بقیه ماهیا تو آب و تماشا کردم.
متاسفانه دوشس این بار خواهر سیندرلا از آب در اومد،نه زیبا بود نه باهوش بود و نه حتی جسور.فقط اصرار داشت خودش رو متعلق به جایی بدونه که هیچ ربطی بهش نداشت.
پیام اخلاقی برای کسی که ممکنه یه درصد اینجا رو بخونه:
تو زندگی هیچی جای تلاش رو نمیگیره
تو زندگی هیچی جای تلاشو نمیگیره
تو زندگی هیچی جای تلاشو نمیگیره
پیام اخلاقی دو:
به جز پول
اون جای همه چیو میگیره
پایان.