حس کافی نبودن و بی عرضه بودن مثه اینه که تو باتلاق بخوای واتر پلو بازی کنی.میدونی باید دست و پاتو تکون بدی ولی انگار هزار تا وزنه هزار تنی وصله بهت که دائم میکشتت پایین و فرو میری توی تاریکی
سخنی با پدر گرامی:بزرگوار شاید اگه بعد هر مهمونی به من چهارساله هزار تا اخم و تخم بابت چرا اینو گفتی چرا اونو نگفتی چرا به فلان کس سلام نکردی چرا از بهمان کس خداحافظی نکردی،نمیکردی.
شاید اگه صاف تو چشای من ده ساله نگاه نمیکردی و نمیگفتی ماشالا دختر فلانی(که اتفاقا هم سن و هم بازی منم بود)خیلی خوشگله بدون اینکه حتی یکبار در تمام عمرت هیچ اشاره ای به زیبا بودن من کرده باشی
شاید اگه تمام نوجوونی من اصرار نداشتی بهم ثابت کنی خواهرم چون به خاندان (رویال فمیلی) شما رفته قشنگ تر و قد بلند تره و من چون شبیه شما نیستم لابد شبیه سمندونم و لایق زیبا بودن نیستم
شاید اگه در حد مرگ و زندگی تلاش نمیکردی بهم ثابت کنی من هییییچ استعدادی در رانندگی ندارم و همه به جز من قهرمان فرمول وان و رالی داکار هستن ولی من بهتره از حمل و نقل عمومی و اسنپ استفاده کنم.
شاید شاید شاید الان واسه فرستادن رزومه واسه چارتا شغل مسخره انقد دست و پام نمیلرزید که نکنه به اندازه کافی خوب نباشم
نکنه همه همه چی رو از تو شکم مادراشون بلد باشن ولی من نه
نکنه برم اونجا بگن خانوم ما تا حالا کسی رو به خنگی و زشتی شما ندیدیم
نکنه این
نکنه اون
نکنه کوفت
نکنه درد
شایدم البته من همین دست و پا چلفتی که الان هستم میبودم ولی حداقل مقصرشو شما و تربیت درخشانتون نمیدونستم.
آره خلاصه پدر جان ،واقعا از تمام زحمات شبانه روزی و بی دریغتون بابت خوشبختی و شادمانی و شادکامی امروزم نهایت تشکر رو دارم
تبدیل کردن دختری که میتونست بیشتر از معمولی باشه به دختری که حتی فک نمیکنه بتونه از پس ساده ترین کارا ام بربیاد هنر زیادی میطلبید که شکر خدا شما یه هنرمند تمام عیار بودی.
حقیقتا خیلی دلم میخواد بیام تمام اینارو تو صورتتون داد بزنم ولی مسئله ای که هست اینه که مطمئنم میفرمایید اگه من همین نحوه تربیت رو ، رو یه تیکه چوب خشک پیاده کرده بودم الان تبدیل شده بود به مارگو رابی .صبحا ام تا پنج تو ناسا واسه آدم فضاییا پیغام میفرستاد بعد از ظهرا ام به صورت همزمان قهرمان پرش سه گانه، شنا شیرجه واتر پلو و فوتبال جام رمضان میشد.
اینه که هیچی نمیگم .
سخنی با شما خواننده گرامی:تو باتلاق واتر پلو بازی نکن.این همه جا.والاااا
ضمنا من شبیه سمندون نیستم.زشت ترم یه کم:))
من هنوز مادر پدرم و سر اینکه جفتشون موهاشون کم پشته با هم ازدواج کردن من الان مجبورم ملات سیمان بزنم به موهام بلکه بچسبه به سرم کمتر بریزه نبخشیدم بعد از آدم توقع دارن به خاطر رفتاراشون تو بچگی و تاثیرش تو الانمون بخشیده بشن
چی بگم والا...
خیلی بیاناتم مهم و ارزشمند بود گفتم حتما بیام هشت صب مکتوبش کنم خدایی نکرده یادم نره
احوال نصف دوستای قدیمیمو نمیپرسم نه به خاطر اینکه بی معرفتم
به خاطر اینکه در جواب سوال ااا خوب تو بگو چیکارا میکنی چیزی برای گفتن ندارم متاسفانه
اونا دکتر شدن من هنوز دارم فک میکنم بزرگ شدم چیکاره شم
واقعا در جهان هستی همه چیز عادلانه تقسیم شده
مثلا:مثلا به فامیلای ما پول رسیده به ما مناعت طبع.بدین صورت که هی اونا خونه میخرن هی ما میگیم به سلامتی مبارکشون باشه
اونا ویلا میخرن
ما:به دل خوش مبارکشون باشه
اونا ماشین آنچنانی میخرن
ما :به سلامتی مبارکشون باشه
اصلا ام ناراحت نیستیم
اصلا ام حسرت نمیخوریم
اصلا اصلااااا
باور کنید...
دارم فک میکنم که امسال یه آدم قوی بودم که محکم وسط طوفان وایسادم یا یه ترسو بودم که جرئت بیرون کشیدن خودم از وسط طوفان و نداشتم
آدمیزاد تو بارون شاعر میشه تو تولدش فیلسوف...