پاچه خوار بالفطره

این دم عیدی داشتم کمدم را تر تمیز میکردم که دفتر دیکته ی اول دبستانم را پیدا کردم حالا فقط ببینید در نامه ای که به مناسبت پایان سال تحصیلی به معلمم که از قضا هم ولایتیمون هم بود چیا نوشتم: 

 

با عرض سلام و احترام به خانم همشهری ام. خانم از اولین روز تا این روز آخر مثل بادی همدانی بود. خانم حداقل می گذاشتید من از همدان که آمدم یک کمی خوب بشوم بعد مثل باد می آمدید خانم آخر شما که می دانید بادهای همدان چه قدر سرد است. 

سرکار خانم اردلان ! همشهری بابا جانم و مامان جانم خواهش می کنم ما که تا به حال  دلمان نیامده است که به خاطر پیش شما ماندن نومره ی بد بیاوریم و پیش شما بمانیم اما شما به بزرگی خودتان ببخشید و به کلاس دوم بیایید. 

شما مامان همدانی من و مامان تهرانیه بقیه ی بچه ها بودید. پایان 

      

                               ما سال گذشته بودیم مثل جوانه کوچک 

و اما جمله سازی: 

میوه:مادر میوه می آورد 

شام :مادر شام درست می کند 

 

قوری:مادر قوری را پر از آب کرد و او را روی سماور گزاشت 

 

بچه: بچه آموزگار را دوست دارد و از او تشکر می کند که به او درس می دهد 

خوشحال:روز اول که به مدرسه آمدم اما چند روز که رفت فهمیدم که چقدر خوب است و خوشحال بودم که چنین آموزگار خوبی دارم. 

 

پیغمبر: کلمه ی جمله سازی پیغمبر است 

معلم: خانم معلم اردلان ناراحت نشوید که من گل به این زشتی به شما دادم خودم هم ناراحتم! 

 

مریض:من وقتی رفتم شهر خانم مریض شدم 

حاضر:تازه نیامدم به مدرسه و حاضر نبودم 

 

بعضی:ب ع چی میشه ض ی چی میشه با هم بعضی میشه 

 

دانشمند: دانشمند به من آب بده ! 

 

نتیجه گیری اخلاقی:من اگه رو همین استعداد پاچه خواریم کار کرده بودم تا حالا قطعآ یه پخی شده بودم...حیف که لگد زدم به این گوله ی استعداد ای لعنت به این جوگیری  

نتیجه گیری فلسفی :یک لحظه جوگیری یک عمر پشیمانی!!

نظرات 4 + ارسال نظر
مهرداد پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

اول دبستان این طومارو نوشتی!!!!!!!!!

دیگه...!!!!!!!!!!!!

MASOUD جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ق.ظ http://azad0631.iranblog.com/

161728394555151226051105ÓáÇã æÈáǐ Îíáí ÞÔäí ÏÇÑí ÏæÓÊ ÏÇÔÊã ÊÈÇÏá áíä˜ ˜äíã.ãäã ÊÇÒå  ˜ÑÏã ÇÑ ÊæäÓÊí íå ÓÑ ÈÒä.ÇÑ ÇæãÏí Ñæ ÊÈáíÛÇÊ ˜äÇÑ æÈáǐã Çá˜í ˜áí˜ ˜ä.ÑÇÓÊí ÏæÓ äÏÇÑí ÊÈáíÛÇÊ ÈÒÇÑí¿ÓæÏÔ ÎæÈå åÇ.

آره منم همینطور

محیا جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

انصافا این جمله سازیا همش ماله اون موقعس؟ کلک؟

جمله با پیغمبر خدااااااااا بود

واقعآ که از همه توقع داشتم غیر از تو...!!
شاعر میفرماید:
من از بیگانگان دیگر ننالم که هر چه کرد با من آشنا کرد
بله همه ی همش مال همون موقعس
چنانکه از ما توقع غیر از این هم نمی رفت...

pariiisa سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ

yani az bachegi hashviat mineveshti azize delam
hala mishe ba aroooos ye jomle besazi

نع نمیشه.......
چون عروس پرررررررررررررررررر........!!
دیگه عروس نداریم دیری ری رارام رارام رام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد