دلتنگی

یه روز به دلش نگا کرد دید دلش یه کم اصالت می خواد یه کم هویت 

فکر کرد شاید چیزایی را که می خواد بتونه تو آلبومش پیدا کنه 

با خودش گفت آلبوم قدیمی من وبعد به خودش خندید چون آلبومش تنها چیزی که نداشت قدمت بود 

اولین عکس برای جشن الفباش بود کنار دوستش وایساده بود و آنچنان پیروزمندانه و بدون توجه به غیبت چند تا از دندوناش لبخند میزد که انگار تمام قله های دانش را در جهان فتح کرده بود 

دوستش....راستی دوستش الان کجا بود...؟ 

رسید به عکسای شلوغ دوران دبستان تمام زورش را زد تا اسم بچه هارا به خاطر بیاره ولی هیچ فایده ای نداشت اسم بیشتر شون یادش نبود البته به جز یه نفر که هنوزم ازش متنفر بود 

تمام عکسای اون پنج سال مثل هم بود البته به جز معلم ها که هر سال عوض میشدن 

انگار این مراسم عکس گرفتن  پای تخته سیاه یه رسم بود که هر سال تکرار میشد  و لابد لبخند هم هنوز مد نشده بود که همه مثله سربازای یه پادگان زل زده بودن تو چشمای عکاس اون هم بدون هیچ احساسی... 

توی عکسای راهنمایی دیگه خبری از چهل تا بچه که به زور چپیده باشن پای تخته سیاه نبود  

از مزایای مدرسه ی غیرانتفاعی این بود که می تونستی هم عکسی هات را خودت انتخاب کنی لوکیشن هم از پای تخته به اردوگاه باهنر تغییر کرده بود هر چند توی همون عکسا هم بودن کسایی که بعدآ ازشون متنفر شده بود 

 دوران عجیب و غریب راهنمایی بود دیگه...  

به یاد تمام اون روز های ترش و شیرین لبخند زد و  رفت سراغ دبیرستان 

 آدما همون آدما بودن ولی دیگه خبری از دماغای پف کرده و صورتای پر از جوش نبود همه حالا انگار یاد گرفته بودن که چطور جلوی دوربین ژستای شیک بگیرن لبخندای آنچنانی بزنن 

به صورت خودش نگاه کرد برق چشم هاش همون برق عکس جشن الفبا بود ولی خنده هاش فرق کرده بود و البته تمام دندون هاش بر خلاف اون روز توی این عکس حضور داشتن 

توی عکسای آلبومش حتی ژست ها هم دوست داشتنی بودن... 

 

دلش برای اون لحظه های ناب تنگ شد و اشکهاش سرازیر ...  

فکر کرد آدما برا این لحظه های شاد زندگیشون را ثبت میکنن که موقع دلتنگی ها و نا رفیقی های روزگار یه بهونه واسه غصه خوردن و گریه کردن داشته باشن 

آلبوم را بست  

یادش اومد همین چند ماه پیش بود که با دوستاش قرار گذاشته بودن تا ابد همین قدر دوست و صمیمی کنار هم باقی بمونن 

 

کی میدونه شاید یه روز همین قرار را با دختری که توی عکس کلاس اول کنارش ایستاده هم گذاشته بودن و در گوش هم گفته بودن : 

قول قول قول تا روز قیامت.......

آن که شریف تر است

چند شب بود عجیب ویرم گرفته بود یه جوری موبایل برادرم را کش برم که عکس دوستش و البته عروس آیندمون را ببینم 

تا اینکه یه شب تمام جرات و جسارتم را جمع کردم و نصفه شبی رفتم تو اتاقش 

هزار بار نقشه را مرور کردم همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود  

اگه خدایی نکرده بیدار می شد و می پرسید داری تو اتاق من چیکار میکنی اونم اینوقت شب می گفتم که از تو بالکن صدا اومده منم ترسیدم و اومدم ببینم چه خبره 

خلاصه با هزار جور ترس و لرز در را باز کردم و رفتم تو  

در کوفتی هم عجب صدایی می داد تو سکوت نصفه شب. انگار صد سال بود رنگ روغن را به خودش ندیده بود... 

خلاصه که بعد از تمام این بدبختی ها تنها چیزی که به دست آوردم یه گوشی با عکس یه قفل گنده روش بود  

 

لعنتی... 

چند روز بعد روی کاناپه دراز کشیده بودم که چشمم افتاد به گوشی برادرم  

تنها صدایی که شنیدم صدای شرشر آب بود و خان داداش محترم که داشت زیر دوش آواز می خوند

کم مونده بود اشک شوق بریزم از خوشحالی... 

افسوس که فقط رسیدم چند تا SMS مسخره ی تبلیغاتی را بخونم 

اینبار هم تیرم به سنگ خورد ..... 

شب دیدم گوشیم دست برادرمه و داره باهاش ور میره 

رفتم گوشی را از دستش قاپیدم و گفتم :  

ظهر که حموم بودی گوشیت رو مبل بود ولی من دست بهش نزدم 

بعد در حالیکه  انگشت اشارم را به سمتش تکون می دادم داد زدم :  

و این شرافت آدم ها را نشون میده.....

جهنم زمینی

                               اینجا  

                                        همه فقط

                                                  بر سر جنازه ی غرور ملی ما     

                                                                               نماز می خوانند

یه روز یکی از فرشته ها به خدا گفت:  

خدایا این جهنمی که انقدر بنده هات را ازش می ترسونی کجاس ؟چه شکلیه ...؟چرا در هاش را باز نمی کنی تا ما ببینیم توش چه خبره....؟؟ 

خداوند پاسخ داد: 

بچه جای اینکه انقد حرف بزنی بپر برو اون نقشه را بیار تا بهت بگم جهنم دقیقآ چه جور جاییه... 

فرشته رفت و در حالیکه یه نقشه ی زمین توی دستش بود به سمت خدا برگشت. 

خداوند نقشه را روی زمین پهن کرد و انگشتش را صاف گذاشت روی یه نقطه...  

ـ میبینی فرزندم جهنم یه جاییه درست مثله اینجا 

- اما آخه خدایا تو که می گفتی جهنم ....... 

 

 

 

 

فرشته نمی دونست که جهنم همیشه  یه جای پر از دود و آتیش و مار و عقرب نیست . 

جهنم جاییه که توش تو هیچ وقت برنده نیستی 

جهنم جاییه که هرگز نمی تونی به بودن توش افتخار کنی 

همون جاییه که حق نداری از خودت بپرسی به کدامین گناه اینجا زاده شدی 

جاییه که نمی تونی حتی تصور بردن کره و ژاپن را داشته باشی 

جهنم همین جاییه که الان روش وایسادی  

جایی که تیم ملی کشورت جلوی چشمات با حقارت تمام حذف میشه و جناب سرمربی جنتلمن با اون شخصیت کاریزماتیکشون حتی زحمت برگشتن به ایران و عذر خواهی از مردم را هم به خودشون نمیدن  

جهنم نقطه ایست که جناب ریاست محترم فدراسیون در جواب اینکه آیا قصد استعفا ندارید یه لبخند ژکوند تحویلتون میدن که یعنی عمرآ...... 

جهنم قطعآ جایی بدتر از اینجا نیست ما که این را تحمل کردیم حتمآ از پس اون یکی هم بر میایم با خیال راحت گناه کنید دوستان ... 

هیچ خطری ما را تهدید نمی کنه.................... 

 

پ. ن برانکو هم بعد از جام جهانی به ایران برنگشت و بعد از باخت 1-3 به مکزیک هم گفت من از مردم ایران معذرت می خوام که مکزیک را 0-5 نبردیم