من یک ابر هستم

این یه داستانه

داستان  یه ابر

ابری که بوده

بی بار و بی برف


نه بارون داره

نه حتی یه تف

ابر ما بوده

پف پف پف پف پف


رفیقاش رفتن

تنها مونده اون

آگهی داده

"میشی با من دوست؟"


ابرک  قصه

فکر میکرد دریاست

تو نگو که اون

پشمکی  نازاست ☆ 


ای ابر کم پشت ☆☆ 

رعد و برقت کو؟

رعدتو دیدیم

نورت اما کو؟


من خودم دیدم

عابری  تف کرد

از جای تفش 

درختی سر زد☆☆☆


افسوس اما تو

طفل بیچاره

بارون نداری

جایی بباره


مثل یک سایه

رد شدی رفتی

نه کسی دیدت

نه کسی شدی


حیف رویاهات

ابر رویا باف

ابرک کوچک

خواب دریا داشت.


ابرک کوچک

خواب دریا داشت


ابرک کوچک

خواب  دریا ...

پایان.


☆ (پشمکی که توانایی زایش ندارد)

☆☆ (کنایه از تنک و یکی در میان بودن لایه های میانی ابر)

☆☆☆ (چرت گفتم همچین چیزی ندیدم اصن)

☆☆☆☆اگه شماره اونجایی که جایزه نوبل میدن رو دارید بدید لطفا ،تماس بگیرم در اسرع وقت نوبل ادبیات رو برام ارسال کنن زودتر:))

☆☆☆☆☆ من در زندگیم ابر بی بارون بودم ، شما در زندگیتون ابر بی بارون نباشید.

دیگه واقعا پایان.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد