اگه من تو دنیا کاره ای بودم حتما به جای همه ی موشک ها و سلاح های اتمی و شیمیایی ،عادت کردن رو به عنوان خطرناکترین سلاح کشتار جمعی اعلام میکردم و هزار تا قطعنامه و توافق نامه منع گسترش واسش تصویب میکردم.
انقدی که عادت کردن آدما رو کشته هیچ چیز دیگه ای نکشته از عادت به سیگار بگیر تا عادت کردن به آدما
مثلا همین شخص خود بنده عادت کرده بودم به داشتن یه خانواده پنج نفره
به شام پنج نفره
به خنده و گریه ی پنج نفره
به قهر و آشتی پنج نفره
حالا ولی یه ساله که همه اینا شده چهار نفره
چرا؟به علت یه کروموزوم مضخرف ایگرگ
به علت داشتن یه برادر که تصمیم گرفته مستقل زندگی کنه
+حتما حتما یادم بندازید یه پیمان منع گسترش استقلال برادران مجردم تصویب کنم.
یعنی قشنگ برادرا این قابلیت و دارن که آرزوای آدم و در حد لیگ محلات حیدرآباد هند پایین بیارن ،الان یکی بیاد به من بگه بزرگترین آرزوت چیه باید بگم برادرم برگرده با ما زندگی کنه چون عادت به همیشه بودنش داره من و میکشه و تو تمام این یه سال هر شب جای خالیش پر رنگ تر شده
یعنی شانس من بعد نود و بوقی یه غول چراغ جادویی چیزی پیدا شه بگه چی میخوای به جای پولدار شدن و معروف شدن و
نویسنده شدن و کوفت شدن و فلان شدن باید بگم داداش مضخرف بی عاطفم لطفا...
باز میگویم و از گفته ی خود غمگینم
از میان همه ی درد های دنیا من درد خواهر بودن را خوب میفهمم