روز شانس

به ساعتم نگاه کردم . اه لعنت به این شانس بازم نیم ساعت تاخیر...... 

تو کلاس جای سوزن انداختن هم نبود.دریغ از یه صندلی خالی 

چشمم افتاد به یه صندلی که روش پر از کیف و کاپشن بود 

-)ببخشید آقا میشه وسایلتون را بردارید...االبته فکر نکنم همش مال شما باشه آقایون لطفآ همگی وسایلتون را بردارید 

یک عدد نمکدان: 

ای بابا بردارید اینارو این بچه بشینه دیگه.... 

آخرین حرفی که قبل از انفجار کلاس از خنده  شنیدم این بود:  

بچه چیه بی ادب ایشون جای مادربزرگ ما هستن........ 

 

 

۲ساعت بعد 

لوکیشن :حیاط دانشگاه 

 

دختره ی بی شعور وقیح در حالیکه زل زده بود تو چشمام: 

تو هم ترم یکی هستی؟ 

آره چطور مگه...!!!!؟ 

وا....... اصلآ بهت نمیاد من فکر میکردم ۶۸ اینا باشی 

(شعر مربوطه:ما هیچ ما نگاه 

ضرب المثل مربوطه: قبلنا می گفتن حیا به چشم ولی مثله اینکه این روزا حیا و ایضآ اندکی شعور و معرفت برای بعضی ها در حکم جام جهانی است برای تیم ملی .........دور و دست نیافتنی

نظرات 3 + ارسال نظر
بمب هیدروژنی جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ب.ظ http://hydrogenbomb.blogsky.com/

ما هیچ ما نگاه خوب اومدی:)))
یعنی بهتر بگم فردوسی پور اومدی


مرجان شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ

پس شما برعکس منی. من به هرکی میگم درسم تموم شده چشماش 4 تا میشه

mahdiye شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ب.ظ http://mtala70.blogsky.com

slm ghose nakhor inrouza uni hamintoriye dige
azash lezat bebar.
rasti khaste nabashi webe jalebi dari.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد