این ادما هستن که همش برا همه چی می جنگن برام خیلی عجیبن مخصوصا وقتی یادم میاد توی همین ایران خودمون دارن زندگی می کنن . نمی دونم چطور به فردای خودشون مطمئن هستن و ایا اساسآ چیزی که بهش یک درصد هم اطمینان نداریم ارزش جنگیدن را داره؟
توی این زندگی که ما توش نقطه ی تسلیمیم واقعا مشغول چه کاری هستیم ؟
ایا کسی را با ما کاری هست وایا مارا با کسی؟
فقط مثله چندتا عروسک خیمه شب بازی می مونیم که خدا با نوک انگشت اشارش و شاید در حالی که یه لبخند به لب داره اروم روی صفحه تکونمون میده بعد هرکی را خواست برمی داره و جاش یکی دیگر را می ذاره و اب هم از اب تکون نمی خوره
دنیا همین طور ادامه داره هی ادامه داره هی ادامه داره..........
که چی....؟
اخرش......اخر همه ی این ادامه داشتن ها واقعآ قراره چه اتفاقی بیفته؟ چه معجزه ای....؟
پوچی و سردرگمی نشانه ی عصر ماست نشانه ی تمام عصرهاست
به نظرم خدا از روز اول انسان و پوچی را با هم افرید قرین هم افرید
و ایا بعد به ما خندید..............؟؟؟
و آیا بعد به ما خندید؟!
قندیل عزیز ، خیلی خوشحالم که به این منزل اجاره ای نظری کردی! بیا بنویس
درسته که اوقات زیادی رو با هم نمی گذرونیم اما اوقات خوشی را با هم گذروندیم که یادش حداقل برام یک لبخند به ارمغان میاره... یه لبخند ازون لبخندا که بغل دستیم ازم بپرسه به چی می خندی؟ عشق شدی؟
ازون لبخندا که بعدش چشام برق بزنه...
بیا بنویس تا تمام مشکلات بشریت رو برا خودمون حل کنیم، از مقوله ی مهم خر تا مسائل خانوادگی ال نینیو!!!
چیزی نیست که ازش غافل بمونیم
مخلصتم
ما بیشتر....
می دونی گاهی اوقات احساس می کنم ترکیب من و تو از ترکیب هیدروژن واکسیژن یا حتی ژاوی و اینیستا یا آفتابه و لگن یا خلاصه هر چیزی که فکرش بکنی برای کره ی زمین مهمتره!!!
برج ِ جبر
و لابد یک عصر جمعه